رایموندرایموند، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

رایموند کوچولو

عیدشما مبارک

رایموند در حال نشان دادن جوجوها...   هفته دوم عید... پدر و پسر در کنار هفت سین میدان شهرداری. رایموند در کنار هفت سین خاله جونی سمانه خاله جونی مرواریدت مبارک جشن دندونی راتینای خاله. از چپ:پینار،راتینا،آیلین،رائیکا رایموند(اصلا یه عکس پیش بچه ها نگرفتی) و رائیکا چشم همه رو دور دیدی خودت نشستی روروئک راتینا(پاشو میشکنه خاله میکشتت بیچاره) اره میدونم پسرم دستت بالا میرسه .(نکنه میخوای بگی بزرگ شدی عروس میخوای ) ...
26 شهريور 1393

پایان سال 92

پسرم عاشق بازی های دخترانست رایموند با عروسک مادر لالا کرده     قدم اول قدم دوم قدم سوم     راتینای خاله پسرم در حال معاینه رایموند....چیکار به گوش بنده خدا داری معاینه تموم نشد (نه مادر آشغال داره) پسرم در حال بازی خوابش برد.(مادر بمیره پسرم مریضه) رایی من اصلا حالش خوب نیست گل مادر روز چهار شنبه سوری از شدت بیماری زیر سرم... ...
25 شهريور 1393

سفید برفی

  معلومه چیکار میکنی رایموند وپدر در بوستان ملت...   روز اول برف بازی...     رایموندو مادر در یک روز سرد و برفی روز دوم  در پارک قدس.         برف بازی خوش میگذره.... راتینای خاله رایموندو دختر خاله راتینا در آستارا   قربون جفتتون بشم ممممممممممممممن               ...
24 شهريور 1393

بابانوئل با هدیه هایش

رایموند در بین شکلاتهایی که خاله ریحانه روی سرت میریخت و شما کیف میکردی. معلومه چیکار میکنی .....با دندون............. رائیکا و بابانوئل کوچولوی ما......   چیه خاله داری فکر میکنی کدوم مال شماست...   خوبه خاله فدات بشه هدیه بزرگه مال تو بود....   ر رائیکا با لباس بابانوئل که براش کوچیک بود   رایموند و............ باز رایموند در حال تماشای موسیقی مورد علاقش.   ...
23 ارديبهشت 1393

آبان 92

در این فصل هم خودت خیلی اذیت شدی هم منو اذیت کردی،این روزها همش مریض میشی و منو پدرت مجبور میشیم تو رو ببریم پیش دکتر، میتونم بگم هر دو هفته یک بار یه احوال پرسی با دکترت داریم، پسر گلم امیدوارم که بهتر بشیو دیگه مریض نشی...........   با این که حالت خوب نبود ولی یه جشن کوچیکی داشتیم که جشن دندونی محمد یزدان(پسر عمه)بود ، به شما کوچولوها بد نگذشت تا تونستید شکلات خوردید،بخصوص تو که جیب هاتم پر کرده بودی اونایی هم که توی دستت بودند پوستشونو بادندونت پاره کرده بودی واز یه گوشش میمکیدی.   امیدوارم که همیشه شادو شیرین کام باشی پسر نازم..............      رایموند و محمد یزدان رایمو...
22 ارديبهشت 1393

آخ جون هندونه

  امسال شب یلدا رو خونه خودمون بودیم ومجبور شدیم امسال رو سه نفری در کنار هم بگذرونیم آخه شب یلدا وسط هفته بودو نتونستیم هشتپر بریم،البته بد هم نگذشت پدر همه چی خریده بودوقرار بود من کیک مدل هندونه و کلاه مدل هندونه وژله مدل هندونه و... رو درست کنم ولی من نتونستم به قولم عمل کنم و همه نقشه هام بهم خورد............ تو نمیگذاشتی حتی یک کار کوچیک هم انجام بدم همش گریه میکردی بده به من،آخرش هم دعوا مون میشد و..........   حتی از ترس تو نتونستم هندونه رو تزئین کنم پدرت هم هی میگفت  بی خیال بابا کسی نیست خودمونیم،   در عکسها می بینید چه سفره ی یلدای بیکلاسی داشتیم انشاالله سال دیگه که بزرگتر شدی جبران میکنم قول...
22 ارديبهشت 1393

مهر92

فصل پاییز وهوا کمی سرد شده،من وشما هم یه هفته ایی رو رفتیم پیش مامانی و اونجا موندیم ،شما که سرما خورده بودی و اصلا غذا نمیخوردی همینطوری که شما عادت داری فقط توی صندلی غذای خودت با آهنگهای خاص خودت غذا بخوری من هم یادم رفت و صندلیتو نبردم توی این یه هفته شاید بگم دو یا سه بار غذا می خوردی اون هم چی ،به اجبارمن و مامانی و خاله سمانه توی حلقت میکردیم و با گریه می خوردی، شیر هم هر بار هفت پیمونه درست میکردم و شما هم سه پیمونه بیشتر نمی خوردی .   ولی به شما بد نگذشت با رائیکا حسابی بازی میکردی،توپشو میگرفتی و بهش نمیدادی اون هم میزد زیر گریه،آخه رائیکا یکی یه دونه مامانیه، به قول رائیکا مامانی پورنسیم(به پورنصیر،پورنسیم میگه) یه د...
21 ارديبهشت 1393

مرداد92

 ماه ، ماه رمضانه و هوا کمی ابری و سرد شده و شما مجبوری لباس گرم بپوشی(بر خلاف نظرت که نمیپوشیدی) شکر مامان در قصر بازی:     اسب سواری حال میده............     چقدر داد زدی تا سوار ماشین شدی  نازنینم، فرمون بازی رو خیلی دوست داری   ...
14 آبان 1392

اولین کوتاهی

 اولین باری که موهاتو کوتاه کردیم موقعی بود که میخواستیم ببریمت آتلیه عکسهای یک سالگیتو بگیریم خیلی پسر خوبی بودی و برای خودت بیب بیب بازی میکردی .ممنونم عزیزم ا   ...
5 آبان 1392