مهر92
فصل پاییز وهوا کمی سرد شده،من وشما هم یه هفته ایی رو رفتیم پیش مامانی و اونجا موندیم ،شما که سرما خورده بودی و اصلا غذا نمیخوردی همینطوری که شما عادت داری فقط توی صندلی غذای خودت با آهنگهای خاص خودت غذا بخوری من هم یادم رفت و صندلیتو نبردم توی این یه هفته شاید بگم دو یا سه بار غذا می خوردی اون هم چی ،به اجبارمن و مامانی و خاله سمانه توی حلقت میکردیم و با گریه می خوردی، شیر هم هر بار هفت پیمونه درست میکردم و شما هم سه پیمونه بیشتر نمی خوردی . ولی به شما بد نگذشت با رائیکا حسابی بازی میکردی،توپشو میگرفتی و بهش نمیدادی اون هم میزد زیر گریه،آخه رائیکا یکی یه دونه مامانیه، به قول رائیکا مامانی پورنسیم(به پورنصیر،پورنسیم میگه) یه د...